22 ماهگی .....روزهای پایانی سال 94.
پسر زیبای من سلام. خوبی صبورم؟؟؟ شرمندتم نتونستم بیام و برات زودتر بنویسم. دیگه عکساتم تلنبار شده همینطور اما کامپیوتر خیلی ویروسی شده و بابا هم طبق معمول وقتش به این کارا نمیکشه و این منم که شرمنده یکی یدونم میشم.... امروز بیست اسفند هست دقیقش رو خواسته باشم بگم ساعت نه و سی دقیقه صبح پنجشنبه هست...بابا رفته بیرون برا کارای اداری و تو هم در خواب نازت هستی و ابجی جونت هم روی پای من...اگه البته این کارگرا بزارن و پشت پنجره کمتر سر و صدا کنن. از پست قبلی نزدیک دو ماه و نیم میگذره و طول این مدت کلی اتفاق که بیشترش خوب هستن اوفتاده...پسر من پیشرفت های زیادی کرده و یه مرد کوچک شده..خیلی فهمیده شده و ....حالا برات مفصل ...
نویسنده :
مامان شهناز
9:19